در کتاب فرانکلین درخت می کارد، داستان درباره روز زمین است و آقای هرون در حال اهدای درختان رایگان است. فرانکلین به سختی می تواند صبر کند تا یک درخت کوهنوردی بزرگ در حیاط خانه اش بکارد. اما وقتی فرانکلین به میدان دهکده می رسد، آقای هرون یک نهال کوچک به او می دهد. فرانکلین ناامید متوجه نمی شود که درخت کوچک از واگنش می افتد. در جستجوی درخت گمشده، فرانکلین متوجه میشود که حتی بزرگترین درختان دهکده بهعنوان چیزی کوچک شروع شدهاند.
در کتاب فرانکلین رئیس بازی درمی آورد، فرانکلین لاک پشتی فعال و زرنگی است که دوستان زیادی دارد، اما موقع بازی به دوستانش دستور میدهد و مثل رئیسها رفتار میکند و آنها را ناراحت میکند. دوستانش هم تصمیم میگیرند دیگر با او بازی نکنند. فرانکلین از اینکه با بهترین دوستش، خرس، قهر کرده ناراحت است. برای همین خیلی فکر میکند تا اینکه…